امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 4 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

خاطرات امیر علی

مریضی سخت

1399/1/17 19:13
نویسنده : مامان
125 بازدید
اشتراک گذاری

گل پسرم سلاااام.

چند روز قبل از زدن واکسن ۶ ماهگی رفتیم دکتر سلمان روغنی آخه چند روز بود که شکمت کار نکرده بود مثل قبل که ۱۰ روز یه بار بود ولی این دفعه دو سه روز اونقدر به خودت فشار میاوردی که گریه میکردی برای همین رفتیم پیش دکتر مطب شلوغ بود و ما نفر آخر بودیم یه پسری قبل از ما رفت توی اتاق که خیلی هم صورتش قرمز بود و تب بالایی داشت وقتی ما رفتیم تو دکتر دستش رو مدام روی صورتت میذاشت تا مثلا نازت کنه منو بابایی هم هی حرص خوردیم چون میترسیدیم دستاش آلوده باشه و تو هم مریض بشی که متاسفانه همینم شد شبش که با زور شیاف شکمت راه افتاد ولی فردا صبحش تب کردی و همین سبب شد تا نریم واکسن ۶ ماهگیت رو بزنیم و بعداز اون تب تا ۲۰ روز درگیر سرماخوردگی و سرفه و تب بودی خیلی اتفاق بدی بود چون مدام سرفه میکردی و من تا میتونستم دوای جوشانده و روغن بادوم بهت میدادم تا بهتر بشی ولی متاسفانه فرقی نکردی تا اینکه برگشتیم میش همون دکتر و برات چرک خشک کن تجویز کرد که خدا رو شکر بعد از یه هفته کامل خوب شدی قربونت برم الهی دیگه هیچ وقت مریض نشی گلم .

این عکس هم همون روزا گرفتم تازه چشماتم اشک میومد😥

 

پسندها (2)

نظرات (2)


17 فروردین 99 19:32
خوب الحمدالله بهبودی حاصل شد
مامان
پاسخ
بله خدا روشکر ممنون🌹🌹
نرگسنرگس
17 فروردین 99 19:34
ناااازی 😇😇😇😇😇
مامان
پاسخ
😘